نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای نوژاجونم

17 ماهگی عسلم

 عزیز دلم نوژا جون 17 ماهگیت مبارک باشه .عاشقتم عزیزم .هر روز از نظر حرف زدن پیشرفت میکنی و کلمه ی جدید یاد می گیری.کارات وحر کاتت هم خیلی بامزه شده.اینقدر که دلم میخواد هم تو این دوره بمونی و هم زودتر بزرگ بشی. عزیزم تازگیها یاد گرفتی میگی آبه.به شیر ظرفشویی اشاره میکنی و میگی بعد من بیچاره فکر میکنم واقعا تشنه هستی یکم آب الکی میخوری وبعد می ریزی بیرون بعد با زور لیوان رو از دستم میگیری تا آب بازی کنی.واقعا که زورم بهت نمیرسه با قدرت تمام از دستم میکشی کلی هم واسه این حرکتت ذوق میکنی . . . تازگیها به هر شکل گردی میگی توپ.عزیز داره بافتنی می بافه میای کاموا رو برمی داری میندازی بالا و میگی :توپ.خیلی هم بامزه ...
25 دی 1391

کارهای جدید3 حرفهای جدیدو چکاپ16 ماهگی

عزیزم خیلی نانازو خانم شدی .اینقدر زود به زود حرف وکارای جدید یاد میگیری که من شوک میشم.حال میکنم و ذوق زده میشم.عزیز جون ازت میپرسه : نوژا باباجونی رفته چی بخره؟ شما هم لباتو خیلی بامزه جمع میکنی و میگی :نووون.بهت میگه چندتا بخره؟ میگی:دووتا. دیروز یاد گرفتی بگی :تووپ.بعدش میندازیش بالا وخیلی قشنگ میگی: هووووااااا(هورا).وای میمیرم برای این هورا گفتنت. پنج شنبه داشتی با عروسکت بازی میکردی و اعضای بدنش رو برای خودت تکرار میکردی رسیدی به چشم و گفتی :چش چش.وای که منم در حال ذوقیدن.... چند دقیقه بعد ازت پرسیدم نوژا این چیه؟(اشاره به چشم خودم).چیزی نگفتی تا مامانی اومد گفت :نوژا این چیه؟ به مامان گفتی : چش.منو میگی :ناراحت دیروز بع...
17 دی 1391

13 دی 91 و یه عالمه عکس

نوژای مهربونم امروز مرخصی بودم .هم خسته شده بودم وهم اینکه دیگه نزدیک آخر ساله وکارامون زیاده اگر  از مرخصیم استفاده نکنم همش سوخت میشه .مهمتر اینکه میخواستم پیش شما باشم .آخه روز به روز داری شیرینتر میشی ومن حیفم میاد این لحظه هارو در کنارت نباشم .میخوام از خودتو وحرکاتت وهمه چیزت تا میتونم لذت ببرم.این روزها تکرار ناشدنی هستند اگر استفاده نکنم حسرتش تو دلم میمونه.اگرچه دوست دارم همیشه در کنارت باشم اما ...بگذریم .امروز که از خواب بیدارشدی ومنو در کنارت دیدی یه لبخند زیبا تحویلم دادی که کلی لذت بردم بعدش صبحانه تخم مرغ خوردی دیدم هوا خوبه حیفه که ازش استفاده نکنیم این شد که لباس پوشیدیمو رفتیم تو حیاط .خیلی بازی کردی و تند تند میدویدی...
13 دی 1391

كارهاي جديد 1

عزيزم ازين به بعد تصميم گرفتم تك كارهاي بامزه ات رو برات بنويسم .قبلا همه رو مينوشتم تو كاغذ كه اگر وقت شد برات تو وبت بنويسم .اما وقت كم ميارم شما هم كه ماشا اله وقتي ميرم سراغ لب تاپ اينقدر رو صفحه كليدش ميزني كه پشيمون ميشم چرا اصلا روشنش كردم. ديشب مجله ي شهرزاد رو خريده بودم و قسمت داستانهاي اون عكس بادكنك ديدي سريع دستهاتو كوبيدي بهم گفتي:بن بن (يعني بمب )                         آخه يه چند وقت پيش وقتي داشتي با بادكنك بازي  ميكردي تو دستت تركيد بهت گفتم :نوژا جون بادكنك تركي...
11 دی 1391

کارهای جدید 2وخاطره ی شب تاسوعا

  نوژای عزیزم باید بدونی که مامانت به اخبار ومسائل روز خیلی اهمیت میده وکلا اخبار رو میبیم مخصوصا 20:30 رو خیلی دوست دارم وسعی میکنم که همیشه ببینم وبرنامه هامو جوری تنظیم میکنم که ساعت 8:30 دیگه به اخبارم برسم.پای تی وی نشسته بودیم که داشت کربلا رو نشون میداد وسیل عظیم زائر هارو که پای پیاده دارن میرن کربلا  ودسته جات سینه زنی و نوحه.شما پشتت به تی وی بود یکدفعه برگشتی به سمت تی وی وشروع کردی به سینه زدن.اینقدر ذوق کردم که نگو اشک تو چشمام جمع شد .شب تاسوعا هم که بردمت بیرون وقتی دسته های عزاداری رو میدیدی ذوق میکردی و دست میزدی من کلی خندم گرفته بود ودائم بهت میگفتم :مامان سینه بزن دست نزن ولی شما ازصدای طبل وزنجیر خوشت اومده بود...
11 دی 1391

دندون های جدید کارهای جدید

سلام خوشگل مامان .خوبی؟عزیزم تو این هفته 2 تا دندون جدید هم به مرواریدهای قبلی ات اضافه شدمبارکت باشه عسلم.حالا دیگه 11 مروارید سفید داری. .یه دندون آسیا از بالا سمت راست ویه دندون آسیای دیگه سمت چپ از پایین.تمام دهانت پراز تاوله که حکایت ازین داره که بزودی دندونهای جدیده دیگه در میان برای همین هم هر چیز سفتی که میخوری سریع گریه ات در میاد وجیغ های بنفش میکشی. عزیزم از کارهای جدیدت بگم که:تازگیها کلمه ی نه رو براحتی ودر جای مناسبش  همراه با انگشت اشاره ات بکار میبری.خیلی هم قاطع میگی:نه وقتی داشتی سی دی نگاه میکردی کلمه دور رو خوب تلفظ کردی ودایره که میرفت عقب میگفتی :دوووو منم کلی ذوق کردم که به دایره کلماتت هر روز ا...
6 دی 1391

اشارت های ناز دونه ام

خانمم داشتیم با هم بازی میکردیم وشما هم خوابیده بودی روی زمین.من هم مستقیم به چشمات نگاه میکردم ودالی بازی میکردیم .دیدم هی داری چشماتو باز وبسته میکنی گفتمئ یعنی چی نوژا جون؟بالاخره فهمیدم منظورت اینه که من چشماموببندم تا اینکارو کردم دست کردی وچشممو میخواستی باز کنی در واقع داشتی کورم میکردی و من جیغ وداد میکردم شما هم قهقه میزدی .خوشت اومده بود حسابی .تا دوباره من چشممو باز میکردم شما چشماتو بازو بسته میکردی .مامان به فدای اشارت های دخترش. اینم یه بوس خوشمزه ...
3 دی 1391

یلدای 1391

  عزیزم با کلی تاخیر یلدات مبارک.نتمون قطع بود والان از اداره دارم عکساتو میزارم.اونجوری که دلم میخواست نتونستم ازت عکس بندازم هم شلوغ بود وهم شما همکاری نمیکردی.تزیینات رو عمه جون انجام دادند.تل وجورابت رو هم عمه جونی برات بافتند وگل روی اونها رو هم عزیز جون.دستشون درد نکنه که خیلی زحمت کشیدند :       بریم ادامه ی مطالب:       قربون نگاه کردنت برم عزیزم عاشق انار هستی اینجا هم گذاشتیمت روی کرسی که همه چیز رو بهم ریختی وکلی کیف کردی   ازینجا به بعد عکساییه که خونه ی مامان خودم ازت انداختم:       ...
3 دی 1391
1